تغذیه و تناسب اندامورزش

نکات مثبتی که آسیب ورزشی به ما می آموزد

” با داخل کشیدن هوا، خوب ها را به درون بفرستید و با بیرون دادن هوا بدها را به بیرون “.

“چون می توانید پاهایتان را به سرتان برسانید به این معنا نیست که همواره می توانید این کار را انجام دهید. به بدنتان احترام بگذارید.”

“اگر عینکتان زمین خورد و در هنگام افتادن شکست آیا بر روی آن می پرید و آن را خراب می کنید. نه به ملایمت آن را بلند می کنید تا ببینید می توانید این آسیب را به نوعی درست کنید. یک اشتباه می کنیم و آن را بدتر می کنیم.”

“درباره کارهای فوق العاده ای که روزانه برای رسیدن به اهداف خود انجام می دهید، چطور؟ چرا با یک عقب نشینی در میان تمام کارهای فوق العاده ای که در طول روز انجام می دهید بخواهید خود را مانند یک جفت عینک بشکنید؟ با خودتان ملایم برخورد کنید. می توانید آن را درست کنید. این مشکل موقتی است و خوب می شود.”

این ها همگی سخنان فوق العاده ی استاد یوگای من است.

کشف قدرت از طریق آسیب

یکبار برای اینکه بتوانم حرکت کامل هانوماناسانا را انجام دهم بیش از حد خود را کشیدم. حدود یک هفته بعد همسترینگم آسیب دید و نمی توانستم سعی کنم که آن حرکت را دوباره انجام بدهم. احساس شکست و ضعف می کردم. تمام تلاش های سختم از بین رفته بود.

اما نه، مربی ام به من آموخته بود که یوگا انجام حرکات سخت، بالانس های قدرتی، حرکت فوق العاده ی آسانا نیست. بله این فرم و قدرت عالی در نتیجه تمرین های روزانه است، اما یوگا واقعا به معنای هماهنگی است. هماهنگی با ذهن، بدن و روح. به گفته مربی ورزشی ام، اگر انجام آن حرکت بالانس هدف نهایی ام از ورزش باشد، هیچ چیزی به جز ناامیدی نصیبم نمی شود.

اما زمانی که آن حرکت را انجام دادم چه، بعدش چه می شود؟

مربی ام به من آموخت، هنگامی که بدنم در بهترین حالتش است، از جهان تشکر کنم و یاد بگیرم و زمانی که اسیب دیدم و احساس ضعف کردم از جهان تشکر کنم و یاد بگیرم. زمان آن رسیده که بر روی این موارد کار کنم. زمان آن رسیده که فکر کنم و ذهنم را پاک کنم، و بر روی قدرت خود، کار کنم چون همیشه بیشترین اهمیت را به حرکات کششی می دادم. زمان ان رسیده است به چیزهایی اهمیت بدهم که نادیده می گرفتم. اکنون بر روی تعادل دست ها کارها می کنم، قبلا خودم را توجیه کرده بودم که هیچ وقت نمی توانم این حرکت را انجام دهم.

مطمئنا این حرکات می توانند بسیار خوب باشند، اما موفقیت واقعی این است که ذهنم این بار بسیار قوی تر شده است. چرا به گونه ای با خودم صحبت می کردم که قدرت انجام این حرکات شدید را ندارم؟ مربی ام به من آموخت که آن ندای شک و تردید درونی را خاموش کنم و به ذهنم غلبه کنم، و بدانم می توانم هر کاریی را انجام بدهم.

هنگامی که کودکی راه رفتن را یاد می گیرد و ۵۰ بار می افتد، هیچ وقت به خودش نمی گوید، شاید راه رفتن اصلا برای من نیست. مربی ام به من آموخت که ذهن فوق العاده، بلند همتی و جاه طلبی یک کودک را داشته باشم.

از مربی ام متشکرم که توانست به من بیاموزد می توان گاهی لرزید و شکست. این گونه یاد خواهم گرفت که چگونه با ظرافت خم شوم و فوق العاده سازگار و قابل انعطاف باشم و در عین حال شدیدا قوی و محکم نیز باشم.

از مربی ام متشکرم که به من آموخت بر روی تشک می توانم سیال و روان باشم و همینطور در برخورد با اطرافم (و درونم). این که بتوانم فصل ها را مشاهده کنم و این تغییر پر انرژی را، و خود را مطابق با آن تغییر دهم، بدون اینکه ریشه و ذات بی همتای خود را فراموش کنم.

” دیگر حقیر رفتار نکنید، شما جهان مرموزی هستید که در حال حرکت است”.

منبع: فیتامین

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *